شهید محمّد رضازاده لواف در تاریخ 24/7/1341 در شهرستان کاشان، در خانوادهاى مذهبى متولد شد. دوران کودکى و تربیت اساسى را در محیط خانوادهاى متدین و با ایمان گذراند و مرحله تحصیلات ابتدایى را در حالى که حافظه و استعداد بسیار او شگفتى همه را برانگیخته بود، با موفقیت به پایان برد. در سن 9 سالگى در حالى که کلاس سوم ابتدایى را گذرانده بود در کلاس آموزش قرآن شرکت کرد و در تابستان آن سال قرائت قرآن را به خوبى فرا گرفت. به علت ایمان سرشار وعلاقه فراوانى که به قرآن و مراسم مذهبى داشت همیشه در جلسات مذهبى و قرائت قرآن شرکت مىکرد و به ایمان و آگاهى خود مىافزود و روحیه مذهبى خود را سیراب مىنمود.
پس از گذراندن کلاس پنجم ابتدایى، با عشق و علاقه به علوم دینى و با تشویق پدر و مادر، وارد حوزه علمیه کاشان شد و همراه برادرش که در حوزه مشغول تحصیل بود، به تحصیل علوم اسلامى پرداخت و با کوشش فراوان و استمداد از خداوند و با استعداد فراوان خود، ادبیات و منطق و فقه و اصول را در محضر اساتید بزرگواری همچون: مرحوم آیه ا... سید مهدی یثربی، آیه ا... سید اسدالله خراسانی، مرحوم آیه ا... شیخ احمد اسلامی، مرحوم حجه الاسلام روحانی نطنزی، حجه الاسلام شیخ حسن صرافزاده، حجه الاسلام جراثیمی و... فرا گرفت. در راستاى تحصیل علم، به تهذیب اخلاق نیز می پرداخت و همیشه حالت مواظبت داشت و تحصیل او آمیخته با جهاد بود.
شهید محمد رضازاده، پیش از پیروزى انقلاب اسلامى در اجتماعات و راهپیمایى ها حضور فعال داشت و پس از پیروزى انقلاب اسلامی هر سال مدتى را در جبهه ها مىگذراند. هنگامى که جنگ کردستان آغاز شد، آن گاه که هنوز تشکیلات سپاه و بسیج منسجم نشده بود، براى آمادگى رزمى و دفاع از جمهورى اسلامى همراه چند تن از همرزمان خود به تهران رفت و آموزش نظامى را در پادگانهاى ارتش و ژاندارمرى سابق گذراند و سپس راهى کردستان شد.
شهید محمد رضازاده، با اینکه روحانى بود، امّا براى اینکه آسان تر بتواند در خط مقدم جبهه و گردانهاى رزمى و عملیاتى شرکت کند، سعى مى کرد روحانى بودن خود را پنهان نموده و به عنوان نیروى رزمى مطرح شود. او حتى به دوستان خود در جبهه سفارش مىکرد که این موضوع را آشکار نکنند. ولی چون کم کم روحانى بودن او شناخته شد و از طرفى براىقبول عنوان و پست نظامى تحت فشار بود و هرگز طالب عنوان نبود، تصمیم گرفت به صورت نیرویى ناشناخته از طریق جهاد سازندگى وارد جبهه شود و به این ترتیب در سال 65 از جهاد سازندگى کاشان به جبهه اعزام شد و در تدارکات و گروه رزمى مهندسى در جزیره مجنون و مناطق عملیاتى مشغول سنگر سازى و جاده سازى شد. لیاقت و کارآیى او سبب شد که پیشنهاد فرماندهى گردان رزمى مهندسى به او داده شود و او که از نام و نشان گریزان بود، سرانجام با اصرار مسئولان، معاونت فرماندهى گردان را پذیرفت و با ایثار و فداکارى به تلاش و کوشش پرداخت.
یک دوره مأموریت سه ماهه را به پایان رساند و چون در آن مأموریت، به شدت دچار موج گرفتگى شده بود، ناچار به پشت جبهه بازگشت و بى صبرانه پس از چند روز، براى آخرین بار عازم جبهه ها شد. او در حالى که برادرش، شهید علىمحمد رضازاده در عملیات محرم سال 1361 به شهادت رسیده بود، دیگر طاقت ماندن نداشت، گویا روحش براى رهایى از قفس دنیا و پرواز بر بلنداى شهادت، بر او نهیب مىزد و او را به جبهه فرا مىخواند. هنگامى که عملیات کربلاى 4 فرا رسید وى مأموریت جبهه شلمچه را گرفت تا براى مدافعان اسلام و یاوران امام امت (ره) سنگر بسازد. او در اولین ساعات آغاز عملیات (شب پنجشنبه 4/10/1365) دعوت حق را لبیک گفت و خون و سر خود را فداى اسلام کرد و به سرزمین شهادت گام نهاد و به لقاى خداوند پیوست.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد