زمانى که شهید محمد رضازاده در جزیره مجنون مسئول جاده بود، یک شب عراقی ها یکى از کمپرسى های ما را با گلوله مستقیم تانک زدند و آمبولانس هم ترکش خورد و نشد آن را به عقب بیاوریم. احساس کردیم که امکان ندارد آن را به عقب بیاوریم و روز بعد یا شبهاى دیگر آن را با گلوله مىزنند و کاملاً از بینمىرود. شب بعد بچه ها پیغام دادند که ماشین از بین نرفته و مىشود آن را به عقب بیاوریم. مسئولان خط به شهید رضازاده گفتند: اگرمىشود این آمبولانس را بیاور عقب، زیرا از اموال بیت المال است و به هر حال باید در حفظ آن کوشش کنیم. شهید رضازاده گفت: امر مىکنید بیاوریم یا مىگویید اگر شد، و اگر نشد هیچ. گفتند: نه، اگر مىشود باید بیاوریمعقب. شهید رضازاده گفت : چشم ! و فردا شبش با زحمت و فداکارى فراوان، آمبولانس را آورد عقب. واقعاً حالت فداکارى و دستور پذیرى اوعجیب بود.