طلبه شهیده، فهیمه سیاری:
در هر جامعه ای دو نوع استاد وجود دارد: یکی استاد فیزیک و شیمی و ... و دیگری استادی که دانش او در رابطه با خدا باشد. استاد واقعی و عالم واقعی، از نوع دوم است؛ جامعه ما استاد از نوع اول را زیادتر داشته است. اکنون بدبختی ما به خاطر کمبود استاد نوع دوم است. اگر در ادارات فساد اخلاقی هست، اگر در آموزش و پرورش فساد اداری هست، اگر در هر کجا که انسان دست می گذارد، فساد اخلاقی وجود دارد، به خاطر کمبود این گونه افراد است. اگر اختلافاتی بین مقامات بالا هست، ریشه اش همین مسئله است. این انقلاب امروز به کسانی احتیاج دارد که متواضع باشند. امید است که در ظلّ توجهات حضرت مهدی «عجل الله تعالی فرجه» هر روز به پیشرفت بیشتر و بهتر معنوی نایل آییم. خدا به همه توفیق اطاعت و عبادت عطا نماید.
مهدیا! باز آی و دل پر غممان را مرهم نه!
شهید فهیمه سیاری در خرداد سال 1339 در تهران به دنیا آمد. دوره ابتدایی و راهنمایی را در تهران سپری کرد و سپس به همراه خانواده به زنجان رفت.
فهیمه در سال 1357 عازم قم شد و مدت دو سال در مکتب توحید (حوزه علیمه شهید قدوسی) از خرمن معارف دینی خوشه برچید، اما دل و جانش بی قرار پرواز به سوی قله های بلند شهادت بود.
پس از یپروزی انقلاب، گروهک های معاند، غرب کشور به ویژه کردستان را به آشوب کشیدند و آنجا را عرصه تاخت و تاز خود قرار دادند. خطر نفوذ مکتب ها و فرهنگ های الحادی در میان نوجوانان، دلسوزان دین و فرهنگ را بر آن داشت تا هر چه زودتر به آن دیار سفر کنند و با آموزش های صحیح دینی، نسل نوجوان و جوان را از خطر انحراف برهانند، از همین رو فهیمه نیز در 6 آذر 1359 کوله بار سفر را بست و همراه یارانش راهی شهر بانه شد تا بلکه بتواند در راستای آگاهی بخشی به فرزندان مظلوم آن سرزمین گام هایی را بردارد. راه ها بسیار ناامن و پرخطر بودند و اهریمنان در شیار کوه ها و دره ها به شکار مردان و زنان ظلم ستیز نشسته بودند. ماشین حامل فهیمه و سه بانوی دیگر، در حالی که توسط یک ستون نظامی به مقصد سقز همراهی می شد، در منطقه دیواندره، مورد حمله قرار گرفت و فهیمه به آرزویش رسید و شهید شد.
پرچمدار:
شعله های انقلاب در سرتاسر ایران زبانه می کشید. ما هم در زنجان با تعدادی از خانم ها در کنار آقایان مبارزه می کردیم. روزی در داخل مسجد نزدیکی بازار تجمع کرده بودیم و شعار می دادیم. یکی از خانم ها گفت تا کی توی چهار دیواری مسجد شعار بدهیم ؟ باید به خیابانها بریزیم تا همه صدای ما را بشنوند. چند لحظه سکوت، بر همه حاکم شد و ترس عجیبی همه را فراگرفت. اما و اگرها شروع شد که ناگهان فهیمه بلند شد و پرچمی را از زمین بلند کرد و جلو افتاد. از مسجد وارد خیابان شدیم. خیلی از خانم ها که مضطرب شده بودند نفس عمیقی کشیدند و مثل شیرزن دنبال فهیمه راه افتادند. روز بعد روزنامه ها نوشتند «اولین تظاهرات بزرگ زنان در زنجان به پرچمداری یک دختر مبارز جوان راه افتاد». این خبر مثل بمب صدا کرد و به همه ی زنان و حتی مردان کشور برای ادامه انقلاب توان و جسارت زیادی بخشید. دقیقا یک روز بعد از این خبر بود که انقلابیون زنجان در یکی از میادین اصلی شهر ، مجسمه شاه را به زیر کشیدند.
راوی: خواهر شهیده
خصوصیات عمده:
اگر از من که بعنوان یک دوست، مدتها زندگی با فهیمه را تجربه کردم خصوصیات و ویژگی های عمده دوست عزیزم، شهیده فهیمه سیاری را بخواهید، این سه مورد را می گویم:
1- انس و علاقه ی شدید به قرآن مجید
2-احترام ویژه به مادر و پدر
3-دلبستگی عجیب به نماز شب
راوی: سرکار خانم ادریسی، دبیر آموزش و پرورش و از هم دوره های شهیده
به گزارش 598 به نقل از فارس، سردار شهید «علی اصغر صفرخانی»، فرمانده واحد «آر.پی.جی» تیپ ذوالفقار لشکر 27 و سپس فرمانده گردان ویژه شهادت بود که در عملیات کربلای یک در 9 تیر ماه 1365 زمانی که تازه وارد سن 21 سالگی شده بود وظیفه شکستن خطوط دفاعی دشمن در منطقه مهران را به همراه هم رزمانش بر عهده داشتند. به دنبال شکسته شدن خطوط دشمن در محورهای تعیین شده، نیروهای سپاه اسلام برای آزاد سازی شهر مهران که در اشغال عراقیها به سر می برد، به طرف این شهر روانه شدند.
صبح روز 10 تیر ماه 1365 علی اصغر صفرخانی که پیشاپش همرزمانش در حال حرکت بود، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
آخرین میهمانی به روایت مادر شهید:
آخرین دفعه ای که علی اصغر می خواست برود به جبهه، ماه رمضان بود. آمد به من گفت مادر می خواهم همه فامیل را افطاری دعوت کنم و همه را دعوت کرد. شب به یاد ماندنی و خوبی بود. فکر می کنم این آخرین مهمانیای بود که علی اصغر در آن حضور داشت.
صبر مادر شهید:
وقتی خبر شهادت فرزندم را به من گفتند. اصلا گریه نکردم چون میدانستم اصغر ناراحت میشود. غروب بود که جنازهاش را آوردند. پیکرش را که دیدم متوجه شدم زیر سینه اش مورد اصابت ترکش قرار گرفته است.
شهادت پسرم به روایت آقا مصطفی:
پدر شهید می گوید: علی اصغر که شهید شد آقای خامنه ای با پسرشان آمدند منزل ما. پسر بزرگ ایشان آقا مصطفی، هم رزم علی اصغر بود و زمان شهادت پسرم آقا مصطفی هم آنجا حضور داشته. ایشان از لحظه شهادت علی اصغر تعریف می کرد که: ما داشتیم از خط بر می گشتیم، گفتم: علی اصغر بیا برویم داخل سنگر. گفت: شما برو من الان می آیم. من چند قدم که رفتم انفجاری شد و گفتند صفر خانی تیر خورده. رفتم جلو دیدم غرق در خون افتاده و قرآنش هم کنارش افتاده بود.
آقا مصطفی به من گفت: راضی باشید من این قرآن را به یادگار بر می دارم.
پارسینه: اداره کل آموزش و پرورش استان سیستان و بلوچستان خبر داد: «محمد اسلامی»، معلم بسیجی و ارزشمند اداره منطقه سرباز استان، روز گذشته در یک اقدام تروریستی و ضدانسانی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و با شهادت، به لقاءالله پیوست.
روحش شاد و توطئه دشمنان، ناکام باد!
دیروز (جمعه بعد از ظهر) جمعی از بستگان و دوستان سردار سرفراز، جانباز مقاوم، شهید حاج جواد علی تبار بر مزار مادر مرحومش گرد آمده و یاد آن سردار شهید و مادر بزرگوارش را گرامی داشتند.
مادر شهید علی تبار، خانم ناظمی، در سال 1347 در کاشان بدرود حیات گفته و در مزار وادی السلام قم، در جوار حرم حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد.
برای شادی روح شهید جواد علی تبار و مادر مرحومش، فاتحه و صلوات
سالروز شهادت شهید حسین فهمیده، گرامی باد
امام خمینی (ره) در وصف این نوجوان شهید فرمود: « رهبرما آن طفل دوازده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.»
شهید فهمیده یکی از هزاران نونهال و دانش آموز بسیجی کشور است که با نثار خون خود بر طراوت و سرخی خون شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی افزود . او با سرمایه عظیمی از فهم و درک انقلابی و باورهای اسلامی به دنبال طوفان حوادث انقلاب ، وارد جنگ شد و با وجود سن کم خود، در خونین شهر قهرمانی جاودانه گشت و با اقدامی شجاعانه، نامش را در دفتر شهیدان زنده تاریخ میهنمان ثبت کرد.
شهید فهمیده، الگوی شایسته ای برای دانش آموزان بسیجی، جوانان و نوجوانان کشور می باشد .
حماسه شهید محمد حسین فهمیده یادآور رشادتهای دوران دفاع مقدس و ارزشهای والای آن زمان می باشد. رهبر معظم انقلاب، می فرمایند: « زنده نگه داشتن یاد و حادثه شهادت دانش آموزبسیجی، شهید فهمیده، از اصالتهای دفاع مقدس می باشد.»
شهید فهمیده نوجوانی خوش برخورد، شجاع و فعال بود ، او به مطالعه علاقه زیادی داشت و با وجود اینکه به سن تکلیف نرسیده بود، نماز می خواند و احترام خاصی برای والدینش قائل بود. شیفته و عاشق امام (ره) بود و با تمام وجود سعی در اجرای فرمان های امام داشت. او می گفت: امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد، من تسلیم او هستم .
نحوه شهادت:
در جریان حمله به خرمشهر ، حسین می بیند که تانکهای عراقی به سمت رزمندگان اسلام هجوم آورده و درصدد محاصره و قتل عام آنها هستند. او در حالیکه چند عدد نارنجک به کمرش بسته و تعدادی را در دستش گرفته بود به طرف تانکها حرکت می کند. تیری به پای او می خورد و مجروح می شود. بدون هیچ تردید از لابلای تیرها، خود را به تانک پیشرو رسانیده و با نارنجک، تانک را منفجر می کند و خود نیز تکه تکه می شود. پس از انفجار، نیروهای دشمن گمان می کنند که حمله ای صورت گرفته، روحیه خود را می بازند و به سرعت تانکها را رها کرده، فرار می کند. در نتیجه، محاصره شکسته می شود و پس از مدتی نیروهای کمکی سرمی رسند.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
سردار سرتیپ، شهید حاج جواد علی تبار
و باز هم سرداری از سرداران اسلام، به دیار شهیدان پیوست
سردار رشید اسلام، رزمنده بی ادعا، جانباز صبور و مقاوم، فرمانده اسبق تیپ سوم عاشورا، از لشکر 14 امام حسین (ع)، حاج جواد علی تبار، پس از سال ها تحمل رنج مجروحیت فیزیکی و شیمیایی، در نیمه شب 26/7/86 به لقاء الله پیوست.
به روان پاکش درود و صلوات
----------
شهید جواد علی تبار در طول سال های دفاع مقدس، با عنوان های مختلف (عنوان: بسیجی، پاسدار، فرماندهی) در جبهه های غرب و جنوب، به دفاع از سرزمین مقدس جمهوری اسلامی ایران پرداخت. پس از جنگ نیز مدتی در مرز شرقی کشور، برای دفاع از مرزهای جمهوری اسلامی و مبارزه با سوداگران مرگ، انجام وظیفه نمود. پیکر مجروح و آثار شیمیایی در بدن او، گواه حضورش در صحنه های خطیر دفاع بود که سال ها بر اثر آن، در بستر بیماری بسر برد و در چندماه اخیر به علت تشدید ضایعات نخاعی، توان حرکت را از دست داد و زمین گیر شد.
روز پنجشنبه 26/7/86 ، به خانواده خود گفت: « امشب مهمان داریم، نزدیکان را هم دعوت کنید که بیایند، خیلی سخت نگیرید و با یک صلوات تمامش کنید! دیشب قرار بود مهمانها بیایند که کاری برایشان پیش آمد و نیامدند، زنگ زدند و عذرخواهی کردند و گفتند امشب حتما می آیند!»
نزدیکان، در کنار بستر او جمع شدند، در اواخر شب گفت:« آقا می آیند!» و پس از چند لحظه، در ساعت 23 جان به جان آفرین تسلیم کرد و به دیار شهیدان پیوست.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
پیکر سردار سفر کرده، روز شنبه 28/7/86 با حضور انبوه مردم شهیدپرور کاشان، تشییع و در گلزار شهدا (دارالسلام) در جمع شهیدان، به خاک سپرده شد.
عروج ملکوتی این سردار بزرگ اسلام را به امام زمان (عج) ، مقام معظم رهبری ، پاسداران انقلاب اسلامی ، خانواده محترم ، پدر بزرگوار و فرزندان برومندش تسلیت و تبریک می گویم و علو درجات و رحمت واسعه الهی را برای آن شهید عزیز، مسألت دارم.
نسبت شهید علی تبار با شهیدان رضازاده = پدر بزرگوار شهید علی تبار، پسر خاله مادر گرامی شهیدان رضازاده است